قرآن او

با روضه حسین نفس تازه می کنم * وقتی هوای شهر نفس گیر می شود

قرآن او

با روضه حسین نفس تازه می کنم * وقتی هوای شهر نفس گیر می شود

قرآن او

باخبر باش که هنگامه ی استقبال است / سیصدو سیزده آیینه و یک تمثال است.
و کسی گفت :بِخُسبید “فرج “در پیش است / “کربلا “را بگذارید که “حج” در پیش است.
ای جماعت نه اگر بیش کمی عار کنید / کی شما روزه گرفتید که افطار کنید ؟
دل مبندید که صد “فتنه “در این پنهان است / این همان قصه ی اسلام ابو سفیان است.
خسته منشین که “حُدَیبیه ، “حُنِینی” دارد / عاقبت صلحِ حسن جنگِ حسینی دارد.
ما یقین داریم آنسوی افق “مردی ” هست / “مرد” اگر هست بدانید که ” ناوَردی” هست.
ما نه مرداب که جو ییم بیا برگردیم / ما نمک خورده ی اوییم بیا برگردیم.
سَفَرِ دشت، غریب نیست نفس تازه کنیم / آخرین جنگِ “صلیبیست” نفس تازه کنیم.

پیوندها

ما سرّ کن فکانیم ما را که میشناسد / از دیدها نهانیم ما را که میشناسد

هر چند بر زمینیم با خاک ره نشینیم / برتر ز آسمانیم ما را که میشناسد

ما همنشین ناریم از خلق بر کناریم / هر چند در میانیم ما را که میشناسد

ما جان جان جانیم از جسم بر کرانیم / بیرون ازین جهانیم ما را که میشناسد

از نام ما مگوئید وز ما نشان مجوئید / بی‌نام و بی‌نشانیم ما را که میشناسد

کم گوی فیض اسرار دُر در صدف نگه‌دار / ما بحر بیکرانیم ما را که میشناسد

دریا