مجله ای در عراق چاپ می شد به نام "العلم" که تصویر پشت جلد آن چهار حدیث از پیامبر اکرم بود
روزی یک مستشرق آلمانی به دفتر مجله مراجعه و درخواست می کند آن چهار حدیث را برایش ترجمه کنند
طلب العلم فریضه علی کل مسلم:
بر تک
تک مسلمانان واجب است که به دنبال کسب دانش و بالا بردن آگاهی خود باشند خواه زن
باشند یا مرد این یعنی کسب علم جنیست نمی شناسد
اطلبوا العلم من المهد الی
اللحد:
از ابتدای کودکی تا موقع مرگ مسلمان باید به
دنبال این باشد که دانش و آگاهیش را افزایش دهد یعنی کسب علم زمان هم نمی شناسد پیر
و جوان و کودک و میان سال ندارد
اطلب العلم ولو بالصین:
حتی اگر قرار است برای به
دست آوردن علم تا چین هم سفر کنید این کار را بکنید (چین
در این حدیث کنایه از فاصله بسیار زیاد است) یعنی کسب علم مکان هم نمی شناسد
الحکمه ضاله المومن یاخذها
اینما وجدها:
مثل کسی که چیزی را گم کرده
است و دنبال آن میگردد و به محض اینکه پیدایش کند آن را برمیدارد مومن باید به
دنبال علم باشد هرکجا و دست هر کس که دید آن را بگیرد و لو اینکه آن علم مطلب
صحیحی باشد که در دست یک کافر است
وقتی این چهار حدیث برای آن
مستشرق آلمانی ترجمه شد گفت :
عجب؛ شما یک چنین دستورهایی از
پیامبرتان درباره علم دارید که برای یادگیری نه محدودیت جنسیت قائل است نه محدودیت
زمان و مکان و با این حال دچار عقب ماندگی هستید و اینقدر بی سواد دارید؟؟؟
منبع : ده گفتار استاد شهید مطهری ص 172


رفتیم در زدیم دیدم یه آقای بلند قد و نحیف و با ریشی علمایی اومد بیرون با آقا سید و حاج اکبر
عرض ادبی کردیم . اون هم با لهجه غلیظ گفت سلام علیکم بفرمایید امری داشتید ؟
دیگه پیداش میشه . اولین بار بود که اسم شهریه را شنیدم. آخه تا جایی که شنیده بودم شهریه همه جا دادنیه حالا اینجا گرفتنی شد !!! جل الخالق!


و به خاطر پاره ای از مسائل حسابی سولپرایز شده بودم. 







شده شهریه طلبه ها هم فرقی کرده . آقای موسوی گفت نه بابا خبری نیست .
خونواده زنم هم همش میگن چی شد پس ؟ بی چاره خانمم گاهی دلش برای من میسوزه و میگه آقا سید ناراحت نباش همه چی درست میشه . 
که بگه و گفت . از گفتنش برق از کله دو سید بزرگوار پرید . 




: گفت من این بلد ؟ یکی از همون خارجکیا که خیلی هم سیاه پوست بود گفت : من سودان ! بقیش را متوجه نشدم ولی سید بعدا بهم گفت اینا از سودان بودن اومدن زیارت. 
در سودان هستند . سید می گفت به ما میگه خوش بحالتون که همچی مملکتی دارین
. من قممو خیلی دوست دارم عاشق امام خمینی
از همه ما عکس گرفت . بعدا به حاج اکبر گفتم عکسا را برای من هم بلوتوث کن حاج اکبر یه نگاه ترشی به من کرد و گفت خوب حالا !
در مورد مدرسه فیضیه گفت :


و گفت از همین طبقه دوم مدرسه طلبه های بی گناه را با لباس پرت کردن پایین و مخشون رو همین سنگ فرشا ریخت و به شهادت
رسیدن .
بوده یعنی ایشون در این خجره ساکن بوده . حاج اکبر پرید در حجره را چند بار ماچ کرد . منم جو زده شدم و پشت سر حاج اکبر چند تا ماچ جانانه کردم . دلم خنک شد .
که حتی تردد افراد را حس نمی کردن و انگار کشتی های نداشته اشون غرق شده بود . 



ولی هر چی دور و برمو نیگاه کردم بازاری ندیدم . رفتیم در یه اتاق در زدیم ولی ظاهرا درش قلف بود . 


گفتم آقا سید اون دو تا حاج آقا چشون بود چرا به جون هم افتاده بودن . سید گفت خوش مرام اونا داشتند مباحثه علمی میکردن گفتم خوب نمیشه مثل دو تا بچه آدم مودب بشینن و حرفاشونو با هم بزنن .



آقا سید هم گاهی چرت میزد و گاهی هم لباش تکون میخورد نمیدونم ذکر میگفت یا از دست حاج اکبر عصبانی بود !
و بعد فهمیدم میرزای قمی از بزرگان و اسطوره های علمای شیعه بوده . 


کل آب ریخت کف ماشین و خودشم رفت بین مسافرا . 

که آقا سید رفت و به جر و بحث خاتمه داد . و بعدش با آرامی و خسته نباشید و این که واقعا خسته شدید و ... از این حرفا راننده را آروم کرد و راننده هم به احترام آقا سید موسیقی را خاموش کرد و شروع کرد برای سید درد دل کردن و کمی سبک شد .
